سپهر اقتصاد
سید علی ناظم زاده – مشاور و پژوهشگر
موضوعی مهم و اساسی در ارتباط میان افراد، هوش هیجانی یا هوش عاطفی و یا هوش اجتماعی است. نکته قابل توجه اینجاست که سازمان هایی موفق هستند که مدیر و کارمندان آنها بیش از آی کیو و هوش ریاضی، ای کیو و هوش هیجانی داشته باشند. و البته موضوع اساسی اینجاست که اگر هوش ریاضی، ذاتی است و قابل افزایش نیست، اما هوش هیجانی و عاطفی به مرور زمان و با تمرین و آموزش قابل افزایش است. پس اگر مدیری بتواند روی هوش هیجانی خودش کار کند، روی هوش هیجانی کارمندانش کار کند و هوش هیجانی را در سازمان، توسعه دهد، بی گمان سازمانی موفق و رو به تعالی خواهد داشت. حال خوب است به خود این موضوع بپردازیم. هوش هیجانی چیست؟ هوش هیجانی 4 موضوع عمده و مهم است:
1 – خودآگاهی و این که هر فرد خودش و احساسات و عواطفش را درک کند و بشناسد.
2 – مدیریت بر خود به این شکل که هر فردی بتواند احساسات و هیجاناتش را مدیریت و کنترل نماید.
3 – آگاهی اجتماعی یعنی هر فرد بتواند احساسات و عواطف و هیجانات دیگر افراد را درک کند و بشناسد.
4 – مدیریت ارتباطات و کنش متقابل به این صورت که هر فردی بتواند ارتباطات بین خودش و دیگران را مدیریت کند.
این 4 موضوع، مسائل مهمی است که اگر هر انسانی رعایت کند، می تواند، خودکنترلی زیادی روی رفتار و عملکرد و احساسات و هیجانات خود داشته باشد، می تواند دیگران را بهتر و بیشتر درک کند و می تواند روابط خود را با دیگران مدیریت کند و کمتر دچار اصطکاک و چالش و مسئله در روابط خود و دیگران شود. حال، ایجاد و مدیریت هوش هیجانی در یک سازمان نیز می تواند خیلی اثرگذار و مفید باشد. سازمانی و مدیران و کارمندان سازمان اگر بتوانند هوش هیجانی خوبی داشته باشند و آن را تمرین کنند، حتما روابط خوبی مابین شان خواهد بود و سازمان خیلی روان تر و با چالش های کمتری مواجه خواهد بود. بی گمان سازمان تجمع انسان هایی است که احساسات و عواطف و هیجانات مختلفی دارند و اگر این انسان ها بتوانند روی هوش هیجانی خودشان کار کنند، و آن را توسعه دهند، روابط داخل سازمان و انجام وظایف سازمانی هم به بهترین وجه کنترل و مدیریت خواهد شد.
در یک سازمان موفق و با مدیریت حرفه ای لازم است چهار مرحله فوق به خوبی مورد توجه قرار گیرد؛ مواردی که در بالا اشاره کردم، معنای هوش اجتماعی به طور کلی است، اما در یک سازمان، هوش هیجانی چگونه تعریف می شود:
فاز اول، "خودآگاهی" مدیر است، مدیر باید تاثیر احساساتش بر عملکرد کاری را بسنجد و خودآگاهی هیجانی داشته باشد؛ باید خودسنجی دقیقی داشته باشد و نقاط ضعف و نقاط قوت خود را بداند و پذیرای انتقادات و بازخوردها باشد؛ و باید با اعتماد به نفس کار کند.
فاز دوم، "مدیریت خود" است. مدیر و رهبر یک سازمان باید خویشتندار باشد، استرس ها و بحران ها را تحمل و مدیریت کند و در همه حال خونسرد باشد یا خونسردی خود را به نمایش بگذارد؛ او باید شفافیت داشته باشد و رک باشد و صریح و با طعنه و کنایه گفتگو نکند؛ با ید قابلیت تطابق داشته باشد و تقاضاها و مشکلات و مسائل پیش آمده را بدون از دست دادن تمرکز، پاسخگو باشد؛ او باید در همه حال پیشگام باشد و حس اثربخشی داشته باشد و همچنین خوش بین باشد و در همه حال، از شرایط سخت عبور کند و به دیگران نیز انرژی مثبت دهد؛ یک ویژگی مهم مدیر که به مدیریت بر خود، تاثیر زیادی دارد، این است که مدیر باید نیمه پر لیوان را ببیند!
فاز سوم، "آگاهی اجتماعی" است؛ یعنی همدلی، یعنی شناخت مخاطبین و کارمندان، یعنی پیدا کردن رگ خواب و قلق و لم فرد، یعنی همذات پنداری با منابع انسانی، وشناخت هیجانات محسوس و نامحسوس، یعنی دیدن و شنیدن و درک کردن؛ و البته همه اینها دوجانبه است هم مدیر باید کارمندان را بشناسد و هم کارمندان، مدیر خود را درک کنند. مدیر باید آگاهی سازمانی داشته باشد و زیرکانه، قادر به شناسایی شبکه های اجتماعی و روابط کلیدی و رهبران پنهان سازمان باشد، او باید بداند که غیر از ریاست و مدیریت و رهبری، برای خدمت رسانی هم در سازمان حضور دارد و همواره در دسترس باشد.
فاز چهارم، "مدیریت رابطه" است؛ بسیار مواردی که تاکنون در این گفتارها به آن اشاره کرده ایم همین مدیریت رابطه بین کارمند و مدیر است. لازم است که مدیر، الهام بخش باشد، تصویر بزرگ و چشم انداز و آرمان های سازمان را به همه منتقل کند، در بین تمامی افراد نفوذ داشته باشد، به افراد مختلف کمک کند که بیش از قبل نقاط ضعف و قوت خود را بشناسند و رشد و توسعه یابند، به کارمندان کمک کند که بر احساسات و عواطف خود غلبه کنند، و ایجاد تیم کند یعنی در محیطی صمیمی و هم دست به سمت هدف مشترک و والا حرکت کنند؛ همچنین او سعی می کند به بهترین نحو تعارض ها را مدیریت کند، احساسات منفی و هیجانات نامناسب را کنترل کند و انرژی ها را به سمت یک هدف مشترک هدایت نماید.
شیوه های توسعه هوش هیجانی
برای آن که در زندگی شخصی و در سازمان بتوانیم هوش هیجانی مان را توسعه دهیم، راهکارها و شیوه های مختلفی وجود دارد که من در اینجا به برخی از آنها اشاره می نمایم:
نظرات